قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!
مرهم من بوی تعفن زخمهایم از دروازه ی شهر هم گذشت و تو در همسایگی دیوار به دیوارم سکوت به زبان گرفته ای شتاب کن وقتی نمانده تا تکرار فاجعه ی نوشدارو ...