مرهم من بوی تعفن زخمهایم از دروازه ی شهر هم گذشت و تو در همسایگی دیوار به دیوارم سکوت به زبان گرفته ای شتاب کن وقتی نمانده تا تکرار فاجعه ی نوشدارو ...
پدرم گفته بود: قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست پس زخمهایت را گرامی دار زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد و هیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست او که نامش خداست ... فقط خدا
پاسخ:
عشق خداست ، دارو خداست ، درمان خداست تار و پودم از خداست هیچ نیافتم جز خدا حتی در این عصر در این وقت که بسیار غریب است با خدا ...
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست
پس زخمهایت را گرامی دار
زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است
تو اما در پی زخمی بزرگ باش
که نوشدارویی شگفت بخواهد
و هیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست
و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست
او که نامش خداست ... فقط خدا