سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

یک لحظه آرامش ...

۸۸ مطلب با موضوع «سرزمین عشق ...» ثبت شده است


اگر این چشمه خیال نبود
از خلوت ِ پنجره
دق می‌کردیم ...
مسعود ...



چون پروانه ای بود
که از گل صورت تو
بر می خواست
و بر پنجره دل من
می نشست....


بیژن جلالی

مسعود ...


دلم
آرامـش می خـواهـد ...
شده بـه انـدازه ی خوردن ِ یـک فنـجان چـای
کـوتـاه بـاشد ...!!
 
مسعود ...


دنیا 
و 
ارزوهایم ...

گرچه کوچکند 
ولی 
زیبایی به بزرگی نیست...
بهشت می تواند به اندازه کف دستت باشد ...

مسعود ...

نه شالی

نه کلاهی

نه چتری ...

راست می‌گویند آدمی که برای همیشه می‌رود

هیچ‌چیزش را جا نمی‌گذارد


نه شالی، نه کلاهی، نه چتری

بگو چگونه تحمل کند این خانه زمستانی را

که از چمدانِ تو جامانده است !!!


لیلا کردبچه

مسعود ...


گم شد 

صدای مرد 

چوپان

میان همهمه

خاطره ها...

مسعود ...


من
در این شب های سرد برفی
زیر نور چراغ برق 
به جنگ خیالت می روم
راستش را بخواهی 
تنها حریف خیالت نمی شوم...

مسعود ...


چوب ها که می سوزند
گرمت می کنند
ولی 
دلت که می سوزد
یخ می زنی ...

مسعود ...


قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال

در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!


قیصر امین پور

مسعود ...


چشمانم را برای آمدنت کوک می کنم ...
تو نمی آیی
ومن برای همیشه 
خواب می مانم ...

مسعود ...