سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

یک لحظه آرامش ...

۱۰ مطلب با موضوع «گذشت ...» ثبت شده است


مهربانی 
همچون
کودکی 

تنهاست...

مسعود ...


مادرم فرشته است، ولی هیچوقت ندیده ام پرواز کند
زیرا به پایش
من را بسته بود
خواهرم را...
برادرم را...
پدرم را...
و همه ی زندگی اش را...

مسعود ...


دلم برای حضور غیاب مدرسه تنگ شده
انگار برای یکی مهم بود که ما باشیم یا نباشیم ...

مسعود ...


خنده های "تو"
کودکیم را به من می بخشد
و آغوش "تو"
آرامشی بهشتی
و دست های "تو"
اعتمادیست که به انسان دارم 

چقدر از نداشتنت میترسم ...


 #ا_ن

مسعود ...


تنهایی
خیابانی ست که هر روز قدم می زنم.
تَه ندارد لاکردار..!

#ر_ک

مسعود ...


برای لبخند زدن نیازی به دلقک یا جوک نیست
برای لبخند زدن تنها فکری آسوده و دلی خوش لازم است
این همه شادی فقط برای جریان ساده آب ...

مسعود ...

اگر به خداوند ایمان کامل داشته باشی همیشه چون کودکان آرامی و آسوده خاطر حتی در بدترین شرایط ...

مسعود ...


برای ماهی
با سه ثانیه حافظه
تنگ و دریا یکی ست!
دست من و شما درد نکند 
که دل تَنگ آدم ها را
با یک عمر حافظه
توی تنگ می اندازیم
و برای ماهی ها دل می سوزانیم ..!

مسعود ...

کاش میشد لاغر کنم خیلی لاغر… 
بیست کیلو بشم! 
ده کیلو بشم! 
نه! … … 
سنگینه براش… 
پنج کیلو شم … 
تا دوباره برم رو " پاهای مــامــانم " بخوابم …!

مسعود ...


در مقابل اون همه بدی که در حقش کردی ،

میتونست ؛

ازت انتقام بگیره و نگرفت ،

اشکتو در بیاره و در نیاورد ،

تو جمع خرابت کنه و نکرد ،

میدونی چرا ؟؟ !!

چون برای تو و رابطه ای که با تو داشت احترام قائل بود ،

پس به حساب زرنگی خودت و احمقی اون نزار و . . . .

انسان باش و قدرشو بدون .

مسعود ...