گاهی وقت ها دلم برای سفیدی ، پاکی و معصومیت زمستان میسوزد... کودک که بودم همیشه از مادرم میپرسیدم :
چرا برای رفتن "زمستان "
و آمدن "بهار "
جشن میگیریم ؟ مگر غیر از این است که اگر زمستان نبود بهاری هم در کار نبود ... پس چرا برای رفتنش لحظه شماری میکنیم ؟ من دلم میخواهد برای آمدن تمام فصلها جشن بگیرم بدون اینکه ذره ای بینشان فرق بگذارم ...
گاهی وقت ها دلم برای سفیدی ، پاکی و معصومیت زمستان
میسوزد...
کودک که بودم همیشه از مادرم میپرسیدم :
چرا برای رفتن "زمستان "
و آمدن "بهار "
جشن میگیریم ؟
مگر غیر از این است که اگر زمستان نبود
بهاری هم در کار نبود ...
پس چرا برای رفتنش لحظه شماری میکنیم ؟
من دلم میخواهد
برای آمدن تمام فصلها جشن بگیرم
بدون اینکه ذره ای بینشان فرق بگذارم ...