جاده برفی...

تورا
"مه گرفت "
از من
در پیچ یک جاده برفی...

روز هفتم ...

خداوند روز اول آفتاب را آفرید،. 
روز دوم دریا،. 
روز سوم صدا را،.
روز چهارم رنگها را،. 
روز پنجم حیوانات ،.
روز ششم انسان را،. 
و روز هفتم خداوند اندیشید دیگر چه چیزی را نیافریده است؟

پس تــــــو را برای من آفرید ...

تنها دو نفر ...

بــرای ِعوض کـردن ِ دنـیـا ،
نـیازی به خوانــدن ِ روزنـامـه های ِ سیـاسـی نیسـت !
نیـازی به تغـییر ِ کابیـنه و ریـیس ِ جمـهور و هـیات ِ دولـت نیسـت !
و نیـازی به تجـمّعات ِ بیـش از دو نـفر نیسـت !
گاهـی ،
تنـــها دو نــــفر مـی تــوانـــند ،
تمـــــام ِ دنــــــیـا را 
پشت ِ میز ِ کافه ای
مثـل ِ یک حبّـه قــند
در فـنــجــانی چـــای ، به هـــم بـــزنــند !!!

فقط یکی ...

کاش ماه میدانست
از بین این همه ستاره و سیاره
فقط یکی مشتریست …

چشمان خیال انگیزت ...

من به چشمان خیال انگیزت...معتادم
ودراین راه تباه
عاقبت...هستی خودرا دادم ...

#حمید_مصدق

هر چه هست ...

تقصیر تو نیست
هر چه هست 
زیر سر پاییز است
تا دل 
بی اگر و امایی تنگ تو شود ...

ای کــاش ..

الان ای کــاش نـزدیک تــو بــودم ...

خانه چوبی ...

نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمی کند
من از سکوت موریانه ها می ترسم...

نیمکتی ...

دلم کوچک است
کوچکتر از باغچه ی پشت پنجره

ولی انقدر جا دارد تا برا ی کسی که دوستش دارم 
نیمکتی بگذارم
برای همیشه ...

نگرانِ ...

نگران نبودن ها نباش
بودن ها هم چنگی به دل نمی زنند ...