سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

یک لحظه آرامش ...

۷۱ مطلب با موضوع «دوستی ...» ثبت شده است


هر روز از این مسیر بر می گردم
از رفتــــن نـــــاگزیر بـــر می گردم
تو شام بخور بخواب تنهایی جان!
من مثل همیشه دیر بر می گردم ...

مسعود ...


آخرین باری
که خوب فکر کردم
تو را از دست دادم!

مسعود ...


خیلی ازیخ کردن های ما ازسرما نیست…

لحـــــــــــــن بعضیها

زمستونیه …

مسعود ...


درون من افکاری موج می زند که مدام طناب می شود بر گردنم.. 
چهار پایه یی نیست...
من از
ارتفاع رویاها یم سقوط کرده ام ...

مسعود ...


تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
انـدازه مـی گـیـری !
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
مقـایـسـه مـی کـنـی !
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
به قـدر یـک ذره ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم…!

مسعود ...


ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ 
ﺁﻧﮑﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ
ﻭﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ، ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﺕ
ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...

مسعود ...


جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عـادت کردم ...

مسعود ...


گاهی عکسی را می سوزانیم
گاهی عکسی ما را می سوزاند
گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه می کنیم
گاهی سالها با یک عکس زندگی می کنیم...

مسعود ...


آدم ها آنقدر زود عوض می شوند
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است...

مسعود ...


گم می شوم
در هر خاطره ای که ،
تو در آن پیدا می شوی ...

مسعود ...