سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

یک لحظه آرامش ...

۱۰۸ مطلب با موضوع «عاشقانه ...» ثبت شده است


درون من افکاری موج می زند که مدام طناب می شود بر گردنم.. 
چهار پایه یی نیست...
من از
ارتفاع رویاها یم سقوط کرده ام ...

مسعود ...


عشق

رد پا بود بر برف
رد پای کسی که
آمد و رفـت ...
مسعود ...


تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
انـدازه مـی گـیـری !
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
مقـایـسـه مـی کـنـی !
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
به قـدر یـک ذره ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم…!

مسعود ...


هنوز نیامده‌ای اما
از پلک من بـــرف می‌بارد
کجایی زمستان ؟
برای هوای گرفته‌ی قلـــــبم
بهانه می‌خواهم ..!

مسعود ...


نمی دانم به مسافر دل بستم 
یا مسافر شد انکه به او 
دل بستم ...

مسعود ...


من و باران پُر میکنیم تنهایمان را او با صدایش من با نگاهم ...

مسعود ...


یادت را ترک خواهم کرد...
مثل پاکت سیگاری که هر روز از پیر مرد سیگار فروش می خرم و می گویم این اخریست ...

مسعود ...


هر ثانیه که می‌گذرد 

چیزی از تو را با خود می‌برد...

زمان غارتگر غریبی است

همه چیز را بی اجازه می‌برد...

و تنها یک چیز را همیشه فراموش می‌کند ...

حس «دوست داشتن» تو را... !

مسعود ...


باران همیشه "حادثه ای شاعرانه" نیست

از ما که سقفمان شده است آسمان ، بپرس ..!

مسعود ...


کلبه تنهایی من پر است از
میهمانان ناخوانده افکارم ...

مسعود ...