سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

یک لحظه آرامش ...

۸۸ مطلب با موضوع «سرزمین عشق ...» ثبت شده است


حق من،اینگونه نبود
چون قایق شکسته ای
وامانده در فاصله ها
خاک شوم...

مسعود ...


هر روز از این مسیر بر می گردم
از رفتــــن نـــــاگزیر بـــر می گردم
تو شام بخور بخواب تنهایی جان!
من مثل همیشه دیر بر می گردم ...

مسعود ...


آخرین باری
که خوب فکر کردم
تو را از دست دادم!

مسعود ...


امروز
از تمام دنیا 
یک لیوان چای داغ
و یک
صبح بخیر
"تو"
برایم کافیست ...

مسعود ...


هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی
کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـد !
بــعـضی از عـهـدهــا را
روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــسـیـم ...
حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد ...
شـکـسـتَنـشـان
یـک آدم را مـی شـکند...!

مسعود ...


عشق یک حس مه آلود است
انتهایش را کسی هرگز نمی داند …

مسعود ...


درون من افکاری موج می زند که مدام طناب می شود بر گردنم.. 
چهار پایه یی نیست...
من از
ارتفاع رویاها یم سقوط کرده ام ...

مسعود ...


عشق

رد پا بود بر برف
رد پای کسی که
آمد و رفـت ...
مسعود ...


تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
انـدازه مـی گـیـری !
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
مقـایـسـه مـی کـنـی !
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
به قـدر یـک ذره ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم…!

مسعود ...


هنوز نیامده‌ای اما
از پلک من بـــرف می‌بارد
کجایی زمستان ؟
برای هوای گرفته‌ی قلـــــبم
بهانه می‌خواهم ..!

مسعود ...