سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

یک لحظه آرامش ...


گاهی عکسی را می سوزانیم
گاهی عکسی ما را می سوزاند
گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه می کنیم
گاهی سالها با یک عکس زندگی می کنیم...

مسعود ...


بـــاران همیشـــه میبــــارد
امـــا مـــردم ستـــاره را بیشتـــر دوســتـــ دارنــد …
نــــامـــردیسـتـــ آن همـــه اشکـــ را بــه یکــ چشمــک فـــروختــن …

مسعود ...


من با چشم تو شعر می گویم
تو با شعر من به چشم می آیی
این به آن دَر ...

مسعود ...


نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای «نشکن!» را نمی فهمد ...

مسعود ...


سـکـــــــه ی زنـدگـیم
شـیـــــــر نـدارد امــــــــا
هـمـیـن خـطـی کـه مـــــــرا
بـه تــــــو وصـــــــــــــــــل نـگـه مـی دارد را
دوست دارمـــــ ...!

مسعود ...


نبودی ...بغض کردم ... حرفها را خود خوری کردم...

دلم ارگ است و ارگ از خشت ... ویران شد ... چه ویرانی...

مسعود ...


عطرهای خوب، 
جای خالیشان هم بوی خوب می دهد
درست مثل جای خالی تـــو …!

مسعود ...


دنبال کسی بود
که خودش را
یادش نیاورد!
برای همین رفت
و من در به در
دنبال کسی
که می گویند
مرا به یادم
می آورد ...

مسعود ...


مردان "غیور" قصه ها برگردید
یکبار دگر به شهر ما برگردید
دیروز به خاطر "خدا" می رفتید
امروز به خاطر "خدا" برگردید ...

مسعود ...


افتاده راه طالع تارم به «هیچ کس»!
دیدی وفـــا نکرد بهارَم به هیچ کس؟

تــو رفته ای ، دلیل ندارد بیــــان شود
جای دقیق ِ سنگ مزارم به هیچ کس

دیگر مسیر ِ طی شده فرقی نمی کند
وقتی رسیده ریل قطارم به هیـچ کس!

با این کـــه خاطر تـــو برایـم عزیز بود
افسوس! اعتماد ندارم به هیچ کس

فهمیده ام که غیر خدا عاشقی خطاست
یعنـــی مبـــاد دل بسپارم بــه هیـــچ کس

با بی وفایی ات بـه نتیجه رسیده ام:
دیگر محلّ سگ نگذارم به هیچ کس!

این شــعر، آخـرین غــزلِ من برای توست
تقدیم شد به دار و ندارم، به «هیچ کس»

#امید_صباغ_نو

مسعود ...