گوشه ای دنجکلبه ای چوبیچند تکه هیزم برای گرم شدنسکوتوچند روز فراموشی...
تقصیر تو نیستهر چه هست زیر سر پاییز استتا دل بی اگر و امایی تنگ تو شود ...
به باران گفتم: ببار!و بارانبارید و بارید تا غرق شدم صدای جوانیم را از عمق هفتاد سالگی میشنوید ...
الان ای کــاش نـزدیک تــو بــودم ...
دلم کوچک استکوچکتر از باغچه ی پشت پنجرهولی انقدر جا دارد تا برا ی کسی که دوستش دارم نیمکتی بگذارمبرای همیشه ...
نگران نبودن ها نباشبودن ها هم چنگی به دل نمی زنند ...
روی قلبی نوشته بود"شکستنی است مواظب باشید "من روی قلبم نوشتم"شکسته است راحت باشید .."
زندگی پرسه زدندر ازدحام روزها استوقتی بی نگاه از ما می گذرند...
تنهایی،شاخهی درختیست پشتِ پنجرهاَمگاهی لباسِ برگ میپوشدگاهی لباسِ برفاما، همیشه هست ..!#رضا_کاظمی
اشک سه حرف ندارداشک خیلی حرف دارد ...