هیچ دوره ای جای خودش نبود! کودک بودم، می گفتند: تا کی می خواهی کودک بمانی،بزرگ شو! جوان شدم، گفتند: سعی کن ،کودکِ درونت را زنده نگاه داری!! و من همیشه تشنه ی کودکی ماندم. هیچ دوره ای جای خودش نبود ...
دلم 3 چرخه کودکیم را می خواهد... دلم مادر بزرگم را می خواهد... هم بازی های کودکیم را می خواهد... و... ولی افسوس... دیوار زمان دیوار بلندیست و من اینور دیوار زمان گیر کرده ام.... به ناچار به همین خواستن های الکی دل خوشم ...
برف نگرانام نمیکند حصار یخ رنجام نمیدهد زیرا پایداری میکنم گاهی با شعر و گاهی با عشق.. که برای گرم شدن وسیلهی دیگری نیست جز آنکه دوستت بدارم ...