سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

یک لحظه آرامش ...


دیشب گرسنه بود ، دختری که مُرد

چه آسان به خاک پس دادیمش !


عجـــب صبـــــــری خــــــدا دارد . . .

مسعود ...


دور گردنش شال پیچیدند،

و سرش کلاه گذاشتند و رفتند …

کسی نفهمید همین محبت ها آدم برفی را آب کرد

مسعود ...


به شقایق سوگند
که تو بر خواهی گشت ،

من به این معجزه ایمان دارم ،

منتظر باید بود

تا زمستان برود ،
غنچه ها گل بکنند !

مسعود ...


دردهایت را دورت نچین که دیوار شوند،

زیر پایت بچین که پله شوند.

هیچ وقت نگران فردایت نباش،

خدای دیروز و امروزت، فردا هم هست…

مسعود ...


به هر چه از جنس توست...
به اردیبهشتی به جا مانده
از آنچه میان من و توست...
حال من بد است
خیلی بد
بی دستهای مهربان تو...

مسعود ...


مکه برای شما.فکه برای من، بالی نمی‌خواهم با همین پوتین های کهنه هم می‌توانم به آسمان بروم

مسعود ...


دارم با "خودم" حرف میزنم
خیلی وقت بود
با "خودم" خلوت نکردم..
خودمانیم،
چقدر درد و دل دارد!

مسعود ...


بی خیال است...

خیلی بی خیال...

انکه تمام خیال من است...
 

مسعود ...


تو غافلگیری رگبار بودی

و من

مردی که چتر به همراه نداشت ...

مسعود ...


در مقابل اون همه بدی که در حقش کردی ،

میتونست ؛

ازت انتقام بگیره و نگرفت ،

اشکتو در بیاره و در نیاورد ،

تو جمع خرابت کنه و نکرد ،

میدونی چرا ؟؟ !!

چون برای تو و رابطه ای که با تو داشت احترام قائل بود ،

پس به حساب زرنگی خودت و احمقی اون نزار و . . . .

انسان باش و قدرشو بدون .

مسعود ...