سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

یک لحظه آرامش ...


هروقت از کسی ناراحت شدی...

یه لحظه...

فقط یه لحظه ....

به نبودنش فکر کن ...

مسعود ...


بدون تو این شهر با همه ی بزرگیش تنگ است و دلگیــــر ! 

مسعود ...


تشنه ام..

تشنه یک جرعه آب حرم…

مسعود ...


اگر روزی اب شوی

در زمین بروی...

میدانم شبی

باران می شوی...

وبر گونه هایم می باری...

مسعود ...


همچون قطاری که دودش بر میگردد

من میرفتم، امّا دلم بر میگشت...

مسعود ...


در کوچه های احساسم
پرسه نزن
به خانه ات برگرد
خورشید می خواهد غروب کند
آن باغی که به دنبالشی
دیر زمانی ست که به یغما رفت ...

مسعود ...


کودکی ام را دوست داشتم 


روزهایی که به جای دلم


سر زانوهایم زخمی بود...

مسعود ...


زل می زنی، به 
هوا ابری ست

اما
هوس ِ بـاران ندارد ...

مسعود ...


با یک دست
ساعت را کوک می کنم
با دست دیگرم
عقربه هایش را لمس...
آیا زمان
دست های ما را
به یاد خواهد داشت؟

مسعود ...


نه ساعت ،آغازم می کند

نه تقویم ،پایانم می دهد

لحظه شمار اتفاقی هستم که نمی افتد....

مسعود ...