سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

دل آرام ...

سیمرغ ...

یک لحظه آرامش ...

۱۲۴ مطلب با موضوع «فصل زندگی ...» ثبت شده است


گاهی
خوشی های کوچک زندگی
درآینده به بزرگترین حسرتهای زندگی تبدیل خواهند شد ...

مسعود ...



دلم برای کودکی

خنده های الکی

تنگ شده...

برای محله قدیمیمان...

دلم برای پیرمرد چرخ فلکی 

که مرا چندروز پشت پنجره منتظر می گذاشت 

تنگ شده...

کجایی پیرمرد...؟!!!

مسعود ...


کودکی هایم اتاقی ساده بود

قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود....

ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختی نان بود و باقی ساده بود....

 

قیصر امین پور

مسعود ...


جز خاطره هر که رفت
دگر باز نیامد ...

مسعود ...


دلم
آرامـش می خـواهـد ...
شده بـه انـدازه ی خوردن ِ یـک فنـجان چـای
کـوتـاه بـاشد ...!!
 
مسعود ...


می شود از ردِ باران رفت
می شود با سادگی آمیخت ....

مسعود ...


مادرم فرشته است، ولی هیچوقت ندیده ام پرواز کند
زیرا به پایش
من را بسته بود
خواهرم را...
برادرم را...
پدرم را...
و همه ی زندگی اش را...

مسعود ...


دنیا 
و 
ارزوهایم ...

گرچه کوچکند 
ولی 
زیبایی به بزرگی نیست...
بهشت می تواند به اندازه کف دستت باشد ...

مسعود ...

منظورت از کنایه زدن چیست خوب من؟
گاهی کمی ملاحظه بد نیست خوب من

مسعود ...


بهار...

چند روز دیگر می اید...

ومن دلم می سوزد ....

بهار یعنی ...

مرگ خاموش 

"ادم برفی ها...."

مسعود ...