چون پروانه ای بودکه از گل صورت توبر می خواستو بر پنجره دل منمی نشست....
بیژن جلالی
دنیا و ارزوهایم ...گرچه کوچکند ولی زیبایی به بزرگی نیست...بهشت می تواند به اندازه کف دستت باشد ...
نه شالی
نه کلاهی
نه چتری ...
راست میگویند آدمی که برای همیشه میرود
هیچچیزش را جا نمیگذارد
نه شالی، نه کلاهی، نه چتری
بگو چگونه تحمل کند این خانه زمستانی را
که از چمدانِ تو جامانده است !!!
لیلا کردبچه
گم شد
صدای مرد
چوپان
میان همهمه
خاطره ها...
مندر این شب های سرد برفیزیر نور چراغ برق به جنگ خیالت می رومراستش را بخواهی تنها حریف خیالت نمی شوم...
چوب ها که می سوزندگرمت می کنندولی دلت که می سوزدیخ می زنی ...
قطار می رودتو می رویتمام ایستگاه می رودو من چقدر ساده امکه سالهای سالدر انتظار توکنار این قطار رفته ایستاده امو همچنانبه نرده های ایستگاه رفتهتکیه داده ام!قیصر امین پور
چشمانم را برای آمدنت کوک می کنم ...تو نمی آییومن برای همیشه خواب می مانم ...