تنها برخی از آدمها
باران را احساس می کنند
بقیه فقط خیس می شوند ...
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـاردبـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـودپـس چـرا ایـنـجـابـاران کـه مـی بـاردعـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ..؟
کسی که چشم به راهه از کسی که تو راهه خسته تره ...
از پله های باران پایین می اید در هوای جمعه ای ابریومن باز تر از همیشه اغوشم را باز می کنمبرایت ای باران جمعه ...
باران نباش تا با التماس به شیشه بکوبی که نگاهت کنندابر باشکه با التماس نگاهت کنند که بباری ...
به باران گفتم: ببار!و بارانبارید و بارید تا غرق شدم صدای جوانیم را از عمق هفتاد سالگی میشنوید ...
من و باران پُر میکنیم تنهایمان را او با صدایش من با نگاهم ...
باران همیشه "حادثه ای شاعرانه" نیستاز ما که سقفمان شده است آسمان ، بپرس ..!
عطرهای خوب، جای خالیشان هم بوی خوب می دهددرست مثل جای خالی تـــو …!
باید لیلایی باشدبگوید مهریهام بارانیک ماه.. دو ماه.. سه ماه.. که باران نباریدمرد برود تمام شهر را جمع کند، ببرد بیرون شهر، نماز باران بخوانندمهریهی لیلامردم شهر را با همشهر را با بارانو این همه را با خدا آشتی دهد ...