یک جو ...

بهشت از دســـــت آدم رفت، 

از اون روزی که گنــــدم خورد. 

ببین چی میشه اون کس که 

یه جــــو از حـــــق مردم خورد ...

یک لحظه ...

هروقت از کسی ناراحت شدی...

یه لحظه...

فقط یه لحظه ....

به نبودنش فکر کن ...

این شهر ...

بدون تو این شهر با همه ی بزرگیش تنگ است و دلگیــــر ! 

تشنه ام ...

تشنه ام..

تشنه یک جرعه آب حرم…

میدانم ...

اگر روزی اب شوی

در زمین بروی...

میدانم شبی

باران می شوی...

وبر گونه هایم می باری...

دود قطار ...

همچون قطاری که دودش بر میگردد

من میرفتم، امّا دلم بر میگشت...

آن باغی ...

در کوچه های احساسم
پرسه نزن
به خانه ات برگرد
خورشید می خواهد غروب کند
آن باغی که به دنبالشی
دیر زمانی ست که به یغما رفت ...

کودکی ...

کودکی ام را دوست داشتم 

روزهایی که به جای دلم

سر زانوهایم زخمی بود...

نگاهت ...

زل می زنی، به 
هوا ابری ست

اما
هوس ِ بـاران ندارد ...

ساعت ...

با یک دست
ساعت را کوک می کنم
با دست دیگرم
عقربه هایش را لمس...
آیا زمان
دست های ما را
به یاد خواهد داشت؟